مشق عشق

یه روزی می آیی و می بینی که آخر جاده یه نفر تنها ایستاده و منتظرته

مشق عشق

یه روزی می آیی و می بینی که آخر جاده یه نفر تنها ایستاده و منتظرته

پایااااااااااااااان

R 4 R

دیگه تموم شد..... .

و چقدر زود دیر شد.

یا حق


دیگه حتی حس آپ کردن هم براش نمونده آخه با چه دله خوشی

آخه به چه امیدی به کدام پیام و پیغام

دل خوش به تنه ها و کنایه آره شاید همین ها چه از خودش چه از بیرون


زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مستپیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست 
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست 
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست 
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست 
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست 
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر باده مست 
خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

وصیت نامه

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد...
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلم تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفــت
آ ن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت

بی خبر یا با خبر تو نیامده بودی که من رفته باشم

بی خبر رفت و دگر از او نیامد نامه ای نه کلامی نه پیامی نه

هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش ندیدمش به کوچه ای به بامی نه

تا که غربت یار من در بر گرفت دل بهانه های خود از سر گرفت

گرمی خورشید هم آخر گرفت کلبه ام خاموش شد آتشم افسرد

غنچه های بوسه ام بر عکس او پژمرد باد یاد عاشقان را برد

سالها رفتند و من دیگر ندیدم سروری نه قراری نه بهاری نه

هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش از آن همه گذشته یادگاری نه

تا که غربت یار من در بر گرفت  دل بهانه های خود از سر گرفت

                   گرمی خورشید هم آخر گرفت

نه به ردپای جامانده از تو می نگرم .

و نه تلاشی برای بیرون آوردن تکه شیشه ی فرورفته در قلب

زخمی ام می کنم .

نه حتی یادگاری که شاید مرهمی باشد از خویش به جا گذارده ام

تنها خیره مانده ام به جاده ای بی انتها تا بی نهایت ...


============================================

الان جوابی بر قلم ندارم خواهم گفت صدای گفته های قلبم را با تو

============================================

آمده ام تا بگویم جاده ی بی انتها که تو می گویی هیچ ندارم سراغ

جایی که دلدار باشد و یار، همیشه بی انتهاست

تو که تلاشی نمی کنی دست کم مرا پای نزن شاید که زور تیشه رسد بر کوه ی یاران